Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-28@23:30:28 GMT

یک شوخی زندگی زن جوان را برای همیشه تباه کرد

تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۳۴۲۹۶۵

یک شوخی زندگی زن جوان را برای همیشه تباه کرد

زن جوان با بیان این که مدتی قبل با وساطت پدرم به زندگی مشترک بازگشته ام سرگذشت تاسف بار خود را بازگویی کرد.

به گزارش خراسان، کلام نسنجیده و شوخی بی جای شوهر خواهرم درباره این که همسرم را با زنی غریبه در خیابان دیده است، نه تنها زندگی ام را متلاشی کرد بلکه از من یک بیمار روحی ساخت و عشق و اعتماد را به گونه‌ای از بین برد که همسرم بالاخره زنی تبعه خارجی را به عقد موقت خودش درآورد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

زن جوان با بیان این که مدتی قبل با وساطت پدرم به زندگی مشترک بازگشته ام درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: سال‌ها قبل زمانی که من دختری خردسال بودم پدرم به مشهد مهاجرت کرد و در منطقه گلشهر ساکن شدیم.

آن زمان زمین‌های حاشیه شهر کشاورزی بود و پیشرفتی نداشت. پدرم نیز برای خرید و فروش زمین‌های کشاورزی بنگاه املاک راه اندازی کرد و خیلی زود به درآمد بالایی رسید. با آن که پدرم مرد مهربانی بود، اما به بهانه این که پسری ندارد تا گوشه تابوتش را بگیرد با زن جوان دیگری ازدواج کرد.

در آن هنگام من در مقطع ابتدایی تحصیل می‌کردم و مدام اشک‌ها و نفرین‌های مادرم را می‌دیدم که چگونه با کینه و نفرت ناله می‌کرد؛ چرا که آن زن را عامل نابودی زندگی اش می‌دانست. چند سال بعد من با پسرخاله ام ازدواج کردم و صاحب دو پسر شدم.

«رجب» جوشکار بود و درآمد بسیار خوبی داشت به طوری که در مدت کوتاهی خانه و مغازه خرید، ولی من که با اشک‌ها و نفرین‌های مادرم بزرگ شده بودم حساسیت خاصی درباره همسرم داشتم که او نیز بر سر من هوو نیاورد، حتی با به دنیا آمدن دو دختر و یک پسر دیگرم، این حساسیت کم نشد به گونه‌ای که دیگر زبانزد اطرافیانم شده بودم.

خلاصه در این شرایط روزی برای عید دیدنی به منزل خواهرم رفتیم. شوهر خواهرم با آن که می‌دانست من تا چه حد درباره رجب حساس هستم هنگام احوالپرسی گفت: احوال آقا رجب چطور است؟ گفتم در مغازه اش مشغول کار است. با تعجب به چشمانم خیره شد و گفت: همین یک ساعت قبل او را در داخل فضای سبز میدان فردوسی دیدم که با زنی جوان و فرد دیگری کنار هم نشسته بودند!

با این جمله انگار قلبم از حرکت ایستاد و همه گریه‌ها و ناله‌های مادرم از مقابل چشمانم عبور کرد. خیلی زود و با بهانه‌ای از خانه خواهرم بیرون آمدم و به طرف مغازه همسرم رفتم، اما فقط شاگردان او مشغول کار بودند و به هر جایی که فکر می‌کردم سر زدم، اما رجب را پیدا نکردم.

شب وقتی همسرم به خانه بازگشت مشاجره سختی بین ما شروع شد، به طوری که برای اولین بار در زندگی مشترک مرا کتک زد و سپس من و فرزندانم را به خانه مادرشوهرم برد و خودش به تنهایی به خانه بازگشت. از آن روز به بعد حساسیت‌های من بیشتر شد تا جایی که هر رفتار و گفتار او را به ازدواجش با یک زن دیگر ارتباط می‌دادم.

شوهر خواهرم وقتی ماجرای دعوای ما را شنید به همراه مادرشوهرم به خانه ما آمد و با عذرخواهی از من گفت: آن حرف‌ها فقط یک شوخی ساده بود و من هیچ وقت رجب را با زن دیگری ندیده ام!

ولی این ماجرا حس عجیبی بود که مانند خوره به جانم افتاده بود حالا دیگر کار هر روز من تعقیب رجب بود و به چیز دیگری نمی‌اندیشیدم حتی فرزندانم را به حال خودشان رها کرده بودم و تنها می‌خواستم مچ همسرم را بگیرم.

رجب که می‌دانست من او را تعقیب می‌کنم بار‌ها سوگند خورد که زن دیگری در زندگی اش نیست، ولی من حرف هایش را باور نمی‌کردم تا این که بالاخره رجب مادرش را به خانه ما آورد که از من مراقبت کند؛ چرا که دیگر به دلیل سوء ظن‌های من حتی همکارانش او را مسخره می‌کردند با وجود این من فقط اشک می‌ریختم و نگران بودم.

یک شب زمانی که همسرم دیر به خانه آمد با کمک دو پسر بزرگ ترم او را با چوب و چماق کتک زدیم که دیگر دیر به خانه نیاید! اما آن شب همسرم از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. اوضاع زندگی ما کاملا به هم ریخت و من با فرزندانم تنها ماندم اگرچه با اجاره مغازه‌های همسرم روزگار می‌گذراندیم، اما فرزندانم ترک تحصیل کردند و دیگر به مدرسه نرفتند.

از سوی دیگر من هم دچار افسردگی و بیماری‌های روحی و روانی شده بودم به همین دلیل دو پسر بزرگم همواره مرا نزد روان پزشک می‌بردند. در این شرایط باز هم من از هر کسی که می‌شناختم سراغ رجب را می‌گرفتم، اما نه برای خودش بلکه می‌خواستم بفهمم که با زن دیگری ازدواج کرده است یا خیر!

خلاصه آن قدر این رفتار‌ها را تکرار کردم که رجب به دلیل تهمت‌ها و جلوگیری از آبروریزی بیشتر، زنی تبعه خارجی را به عقد موقت خودش درآورد و دیگر سراغی از من و فرزندانم نگرفت.

چند سال از این ماجرا گذشت تا این که روزی پدرم به طور اتفاقی رجب را در فروشگاهی دیده و با او صحبت کرده بود. بالاخره با وساطت پدرم من و رجب با هم آشتی کردیم و او بعد از اتمام عقد موقت آن زن تبعه خارجی، نزد ما بازگشت، اما دیگر نمی‌دانم با این روح و روان فرسوده و اعتماد از دست رفته چه کنم که این گونه زندگی ام را متلاشی کرد و آینده فرزندانم را نیز به نابودی کشاند. کاش شوهر خواهرم چنین شوخی بی جایی را نمی‌کرد ...

منبع: فرارو

کلیدواژه: ازدواج شوهر خواهرم زن جوان زن دیگر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۴۲۹۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

باورهای ارتباطی غلط تبدیل به پاشنه آشیل زندگی زوج‌ها شده است

ایسنا/خراسان رضوی رئیس اداره مراکز و خدمات اجتماعی سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد با بیان اینکه زوجین جوان مشهدی دچار پنج باور ارتباطی غلط هستند، گفت: برای مثال ۶۷ درصد از زوجین جوان مشهدی باور دارند که همسرشان باید ذهن آن‌ها را بخواند، یعنی اصلا گفتمان زناشویی در بین آنها وجود ندارد و مفهوم زوجیت را درک نکرده‌اند.

عباس نظافت، امروز ۷ اردیبهشت‌ماه در همایش روز روانشناسی و مشاوره با شعار «روانشناسی در خدمت جامعه» که در مرکز همایش‌های شهدای سلامت مشهد برگزار شد، اظهار کرد: در سال جاری و سال‌های گذشته شهرداری مشهد طرح‌های جامعه‌محوری را برنامه‌ریزی کرده و توانسته اقداماتی را جهت آشنایی مردم با مولفه‌های روانشناسی و مشاوره انجام دهد.

رئیس اداره مراکز و خدمات اجتماعی سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد ادامه داد: یکی از این اقدامات طرح «باشگاه اجتماعی همسران مشهدی» یا «باهم» است که بر اساس رفرنس‌های علمی انجام شد. وقت برای ما اهمیت زیادی دارد و هر لحظه آمار طلاق افزایش پیدا می‌کند؛ بالاترین رشد طلاق در بین زوجین جوان مشهدی است.

نظافت اضافه کرد: در اولین اقدام از دانشگاه فردوسی کمک گرفته و علت بالا بودن آمار طلاق بین زوجین جوان مشهدی را جویا شدیم؛ به این نتیجه رسیدیم که زوجین جوان مشهدی دچار پنج باور ارتباطی غلط هستند و این پنج باور غلط پاشنه آشیل زندگی‌ها شده است. اقتصاد در بین این موارد ردیف ۱۲ را دارد.

وی با اشاره به پنج باور ارتباطی غلط بین زوجین جوان مشهدی خاطرنشان کرد: به عنوان مثال ۶۷ درصد از این افراد باور دارند که همسرشان باید ذهن آن‌ها را بخواند، یعنی اصلا گفتمان زناشویی در بین آنها وجود ندارد و مفهوم زوجیت را درک نکرده‌اند.

رئیس اداره مراکز و خدمات اجتماعی سازمان فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد تصریح کرد: طرح «ترنم زندگی» ویژه زنان سرپرست خانواده در حاشیه شهر مشهد نیز از جمله دیگر اقدامات شهرداری مشهد بوده و ۲۰ هزار زن در این طرح آموزش دیدند. در نظرسنجی‌ها بیش از ۶۴ درصد از این بانوان با مولفهٔ‌های روانشناسی و مشاوره آشنایی نداشتند.

نظافت عنوان کرد: همچنین طرح «شهید مهرورزی» از جمله دیگر طرح‌های شهرداری مشهد بوده و هدف آن پیشگیری از اعتیاد است. با ورود به این حوزه به این نتیجه رسیدیم که تعداد مربی متخصص پیشگیری از اعتیاد در مشهد بسیار کم بوده و طی سال گذشته ۳۰۰ نفر به ما اضافه شدند. امیدواریم در سال جاری ۱۷۰۰ مربی متخصص پیشگیری از اعتیاد داشته باشیم.

وی اضافه کرد: وظیفه ما در شهرداری مشهد آشنا کردن مردم با مولفه‌های مشاوره و روانشناسی و معرفی اساتید و مشاوران متعهد و متخصص است. کلینیک‌های متعهد و متخصص از سمت ما حمایت ویژه خواهند شد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • تقسیم عشق در زندگی زوج مبتلا به «ای‌ال‌اس»/بیماری جزیی از زندگیست
  • شکار سوژه‌های سرقت مقابل مدارس
  • تولید سه فیلم کوتاه در انجمن سینمای جوان مهاباد
  • ۳ فیلم کوتاه داستانی در مهاباد تولید شد
  • خشونت علیه زنان در خانه / زنان چه کنند؟
  • مرد نقاش، راز آتش زدن همسر و فرزندش را فاش کرد
  • کینه مرگبار کارگر قهوه خانه | کارگر جوان اخراج شد و وقتی فهمید فرد دیگری جای او استخدام شده ....
  • باورهای ارتباطی غلط تبدیل به پاشنه آشیل زندگی زوج‌ها شده است
  • کبد جوان ۲۲ ساله کرمانی به یک بیمار در شیراز زندگی بخشید
  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه